حضرت آیتالله خامنهای در سال 76، در گفت و شنودی صمیمانه با جمعی از نوجوانان و جوانان، به ذکر خاطرهای از روز ورود امام خمینی به میهن در دوازدهم بهمن 57 پرداختند که بخشهایی از متن و صوت آن در آستانه سی و دومین بهار انقلاب توسط پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب منتشر میشود :
سلام برتو ای مطلع فجر! ای سپیده سحر، ای انفجار نور، خوشآمدی. خوش آمدی
که با آمدنت غلهای سنگین ازگردنمان فروریخت،زنجیرها از دست و پایمان
گسیخت، کمرهای خمیدهمان راستشد،برلبهای پژمردهمان شکوفههای تبسم نشست،
در قلبهای سوختهمانگلبوتههای عشق و امید روئید و برگونههای زردمان
گلخندههای سرخنمودار شد.
خوش آمدی که با مقدمت، عطرآزادی به جای بوی
باروت در فضایمیهن اسلامیمان پیچید. قفسها شکسته شد و نفسها از زندان
سینههارهایی یافت. خوش آمدی که با آمدنت، سوز و سرما از شهرو
دیارمانگریخت، برفهای بهمن با حرارت ایمان و اخلاص، آب حیات شد.
خوش
آمدی فجرآزادی! که با آمدن تو، امام آمد، امامی که بر سربیدادگران، خروش
کلیم داشت و برجان امت، دم مسیح. کلامش بوی وحیداشت و طعم شیرین آوای
انبیا. دم مسیحاییاش مردگان گورستان ترسو یاس را حیاتی نوین بخشید،
قیامتبپا کرد، غباری عظیمبرانگیخت، غباری که چشم «چپ» و «راست» را کور
کرده است.
یک گیاه بیابانی را تصور کن. میخواهی از ریشه در بیاوریاش؛ ولی هر چه سعی میکنی، کمتر نتیجه میگیری. انگار شرایط سخت و گرم و خشک بیابان، ریشهها را ضخیمتر و عمقیتر کرده است. ریشهها به هم میگویند: گیریم که هوا گرم و خشک است؛ گیریم آسمان با خاک اینجا قهر کرده و باران نمیبارد؛ مهم نیست، ما ریشههایمان را آنقدر در دل خاک نفوذ میدهیم که قطرهای آب پیدا کنیم... . و همین کار را هم میکنند. ریشهها به مثابه باورها و اعتقادات یک آدمی، عمیق و قدرتمند میشوند. اینطور است که گیاه بیابانی را باید بیخیال شوی؛ وگرنه دستهایت از تیزی تیغهایش آزرده میشوند. ریشهها کاری به کمبود نیروها و امکانات ندارند. آنها تا جایی که میشود، نفوذ میکنند و نفوذ آنها در دل خاک، گیاه را راسختر میکند. ریشهها، باورِ گیاهند.