انقلابمان

انقلاب ما ، انفجار نور بود ...

انقلابمان

انقلاب ما ، انفجار نور بود ...

روزگار اکنون ما رنگی شده ، نه مثل رنگ تو که سرخ بود ، نه اینطور بگویم روزما رنگی رنگی ، رنگین کمان شده . هر کسی هر رنگی دلش میخاهد می شود ، انگار آفتاب پرست شده . زود رنگ ها را می بازند به یکی وفا نمی کنند ، می گویند نمی خواهیم امروزمان مثل دیروزمان باشد ، آخه تازگیا یاد گرفتیم حرفا رو هم مثل قرآن یه جور دیگه بفهمیم . آره این شده حکایت روز گار ما ، اما تو ای شهید می دانم که دلخوری از روزگار اکنون ما از زندگی ما ، از رنگ های ما ، آخر یک جوری شد که مجبور شدیم رنگ سبز علی و رنگ سرخ حسین رو هم بازی بگیریم ...

می دانم آنقدر دلخوری که نمی خواهی بیایی پیش ما ، حتی خابمان ... تو که بودی رنگ ها یکی بود ، بیرنگی؛ انگار مداد رنگی ها نبودند . انگار رنگ ها به تو باخته بودند . انگار رنگ ها شرمنده ی تو بودند ، اما اکنون چه !

رنگ ها فرصت جولان پیدا کرده اند ، این نباشد آن یکی ، سبز نباشد ، آبی بهتر است ...

می دانم از وضع ما از روزگار ما از زندگی ما از رنگ هایمان دلخوری ؛ حق داری ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی