۰۴ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۱۱
فتنه های عصر امام علی (ع) و انقلاب اسلامی ایران
انقلاب اسلامی ایران، جریانی منقطع از پیشینهی تاریخی خود نیست، بلکه در اعماق تاریخ اسلام و سیرهی امامان شیعه ریشه دارد. حرکت تاریخ، یک حرکت امتدادی و بدونقرینه نیست، بلکه سیری مدور و حلزونی شکل دارد، که هرچند همانند نقطهی قبل نیست، ولی شباهتهای بسیاری با آن دارد که آنها را در موازات هم قرار میدهد. باید گفت تاریخ همواره به نوعی تکرار میگردد، ولی در شرایطی متفاوت با پیش. از این رو، فتنههایی که در زمان امام علی علیهالسلام روی دادهاند، به گونهای در تاریخ انقلاب اسلامی نیز تکرار شده و میشوند. برای شناخت درست این فتنهها و مقابلهی اندیشمندانه با آنها، سه جریان ناکثین، قاسطین و مارقین را در دوران حکومت امام علی علیهالسلام و دوران انقلاب اسلامی بررسی میکنیم. البته باید گفت با توجه به پیچیدگی رویدادها و چندلایه بودن آنها، تفکیک کامل و تمایز دقیق جریانهای مخالف انقلاب، ممکن نیست.
الف ـ ناکثین:
ناکثین کسانی بودند که ابتدا با حضرت علی علیهالسلام بیعت کردند، ولی پس از پیمان شکنی، با آن حضرت درگیر شدند. آنان بیشتر قدرتطلبانی بودند که چون بدان دست نیافتند، علم طغیان بر افراشتند. در انقلاب اسلامی نیز کسانی ابتدا با آن همراهی نشان دادند، اما در میانهی راه به دلایلی خودپسندانه، از انقلاب جدا شدند و به صف مخالفان پیوستند. طلحه و زبیر نیز به همراهی عایشه و مروان حکم، شهر بصره را به آشوب کشاندند و فتنهی مصیبتبار جمل را به وجود آوردند. نمونهی کار ناکثان در ابتدای انقلاب، آشوب شهر تبریز و فتنهی حزب خلق مسلمان بود. در زمان حال نیز برخی افراد انقلابی، گفتهها و کردههای گذشتهی خود را از یاد برده یا از آن برگشتهاند. ویژگی اساسی گروه ناکثین، در گذشته و حال، قدرتطلبی، خودبزرگبینی مخالفت با رهبری زمان و سادهنگری است.
ب ـ گروه قاسطین:
قاسطین کسانی هستند که از عدالت گریزانند. اسلام را بر زبان میرانند، اما بدان اعتقادی ندارند. دنیا آرمان آنهاست و خدعه، نیرنگ و مردم فریبی را زیرکی مینامند. به احکام دین پایبند نیستند، هرچند میکوشند خود را متظاهر به آن نشان دهند. مرجعیت دینی وسیاسی پیشوایان دین را نمیپذیرند و خود را برتر میدانند. در حصار خودخواهی گرفتارند و اسلام را تا آنجا میپذیرند که موافق میلشان باشد. از دین اطلاعی ندارند، ولی خود را مفسر و تحلیلگر دینی معرفی میکنند. امام علی علیهالسلامویژگیهای این گروه فتنهانگیز را در سخنی زیبا چنین بیان میکنند:
فَیَا عَجَبا وَ مَالِی لاَاَعْجَبُ مِنْ خَطَأ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَی اخْتِلافِ حُجَجِها فِی دِیِنَها، لایَقْتَصّونَ اَثَر نَبِیٍّ وَلاَیَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصیٍّ وَ لاَیُؤمِنُونَ بِغَیبٍ وَلایَعِفُّونَ عَن عَیبٍ. یَعْمَلُونَ فی الشُّبَهاتِ وَ یَسیرونَ فی الشَّهواتِ الْمَعْرُوفُ فِیهِمْ مَا عَرِفُوا وَالْمُنْکَرُ عِنْدَهُمْ مَا اَنْکَرُوا مَفْزَعُهُم فِی الْمُعْضِلاَتِ اِلَی اَنفُسِهِمْ وَ تَعْوِیلُهُمْ فِی الْمُهِمّاتِ عَلَی ارائِهِمْ کَانَّ کُلَّ امْرِیءٍ مِنْهُمْ اِمَامُ نَفْسِهِ، قَدْ اَخَذَ مِنْهَا فِیَما یَرَی بِعُریً ثِقَاتٍ وَ اَسْبَابٍ مُحْکَمَاتٍ.
در شگفتم و چرا در شگفت نباشم از خطاهای این فرقههای گوناگون که هر یک را هم در دین خود، حجت و دلیلی دیگر است. از هیچ پیامبری پیروی نمیکنند و به هیچ وصیّ پیامبری اقتدا نمینمایند و به غیب ایمان ندارند و از عیب نمیپرهیزند. اعمالشان شبهتآمیز است و در مسیر امیال و هواهای نفسانی، گام برمیدارند. هرچه را خود پسندد، نیکش دارند و هرچه را ناخوش دارند، منکر شمارند. در مشکلات، به افکار و اندیشههای خود پناه میبرند و در مبهمات به آرای خود تکیه دارند. گویی هریک از آنان، خود پیشوای خود است و چنان پندارد که خود محکمترین دستگیرهها و استوارترین وسیلههاست.1
در جریان انقلاب اسلامی، نیز چنین افرادی بیشترین ضربه را بر انقلاب وارد ساختند. سازمانهای کوچک و بزرگ کمونیستی، مارکسیستی، ملیگرا و روشنفکری را میتوان در شمار این گروه دانست. غایلهی کردستان، سیستان و بلوچستان، ترکمنصحرا و خوزستان را نیز میتوان از همین زاویه ارزیابی کرد. یکی از ویژگیهای اصلی این طیف، فرصتطلبیاست. در تاریخ اسلام، امویان نمونهی برجستهی فرصتطلبی هستند. ابوسفیان چند ساعتی مانده به فتح مکه، اسلام آورد. معاویه با تعلل خود، زمینهساز قتل عثمان گردید و آنگاه که او کشته شد، با نیرنگ و فریب، پیراهن خونین او را دستمایهی تفرقه و مخالفت ساخت. در تاریخ انقلاب نیز بیشتر گروههای سیاسی از چنین پایگاهی با انقلاب برخورد کردند. آنان که کمترین نقش را در بسیج ملت و مبارزهی مردم داشتند، خواهان بیشترین سهم و میراث بودند. امام خمینی رحمهالله دربارهی فرصتطلبی این جریانها میفرماید:
ممکن است خودشان را داخل جریانها کنند که بعد بهرهبرداری کنند. چنانچه میبینید الان همین طور است. چه اشخاص و گروهها که در این نهضت و در این کاری که مردم کردند، دخالت نداشتند. گروهها بعضیهاشان هیچ دخالت نداشتند. لکن خودشان را وارد کردند و دنبال این بودند که چه بشود. آیا رژیم سابق غلبه بکند تا خودشان را داخل او بکنند و یا بعدی غلبه بکند تا خودشان را داخل آن کنند. و معنی فرصتطلبی هم همین است که اشخاص کنار بنشینند و نگاه کنند ببینند چه میشود. هرچه شد خودشان را در آن گروهی که پیروز شد جا بزنند.
بزرگترین جریان فرصتطلب طیف قاسطین در تاریخ انقلاب، جریان بنیصدر است. فتنهای که هرچند حجیم و وسیع مینمود، ولی با لطف الهی و دم مسیحیایی امام خمینی رحمهالله و اراده و هوشیاری ملت از میان رفت.
غرور و تکبّر، علمزدگی، غربزدگی، فهم نادرست اسلام، خودمحوری، گرایشهای لیبرالی از ویژگیهای جریان بنیصدر است. این جریان، قرآن و اسلام را به دلخواه خود تفسیر میکند، در شبههسازی و دسیسهپروری بسیار ماهر است و تنها به منافع و فهم خود میاندیشد. از این رو، بنیصدر خود را متفکر و اندیشمند قرن و کتاب خود را کتاب قرن میخواند و رهبری خود را به طور تلویحی و کنایه، برتر از رهبری امام معرفی میکرد. وی افتخار میکند که در عین رییس جمهوری، اپوزیسیون نظام نیز هست. وی مدعی بود: «مکتب و معرف مکتب من هستم».2 امام خمینی رحمهالله در نصیحت به او فرمودند:
این من و شما هستیم که هرجا بر خلاف مصلحت باشد، اساس را میگوییم قبول نداریم. هرکس برخلاف من است این اصلاً مسلمان نیست و هرکه بر وفق من است، اگر شمر هم باشد، این ابوذر است. این یک مطلبی است که در باطن ذات هر کسی است. اصلاح کنید خودتان را. در باطن ذات همه هست که آنچه با من است، خوب است و آنکه با من بد است، بد، نه آنکه بر حسب حکم خدا و بر حسب واقع، خوب است. آنکه با من خوب است، آن میزان است. آن قانون، میزان است که برای من باشد و آن مجلس، میزان است که برای من باشد و آن ارتش، میزان است که برای من باشد. آنکه برای من نباشد، فاسد است.3 نباید اگر چنانچه یک قانونی بر خلاف نظر من بود، من بیایم بیرون، هیاهو کنم که من این قانون را قبول ندارم. این قانون خوب، قانونی نیست. قانون خوب است. شماها باید خودتان را تطبیق بدهید با قانون و نه قانون، خودش را با شما تطبیق بدهد.4 هیچ شک نکنید که هرکه گفت «من»، این «من» شیطان است. هرکه گفت باید به من اطاعت کنید، این شیطان است.5
ج ـ مارقین:
خوارج، مهمترین خطر و تهدید داخلی برای حکومت و جامعهی اسلامی به شمار میرود، و مقابله با آن، بینشی استوار و دانشی دقیق و عمیق میطلبد؛ زیرا کردار آنان، ستونهای قوام جامعه را متزلزل و راکد میکند. سادهبینی، سطحینگری در عین خود بزرگبینی، درک نکردن عمیق دین، خشک سری، خوداجتهادی، کج اندیشی، روشنفکری سفیهانه، تقدس نمایی، آشوبطلبی، خشونت گرایی و شخص پرستی، ویژگیهای این جریان است. این جریان ممکن است طیفهای گوناگونی داشته باشد که گاه به جهات شخصی، گروهی یا اختلافات عقیدتی، با یکدیگر دشمنی ورزند. اما همه در برخورداری ازاین ویژگیهای یاد شده مشترکند. ممکن است در طیفی، زمانگریزی و ایستایی و در طیف دیگر، روشنفکر نمایی، زمان زدگی و خود اجتهادی، نمود بیشتری داشته باشد. اما همه، هواهای نفسانی و خواستههای باطل خویش را با لعاب دین میآرایند و خود را بهترین و بزرگترین مدافع دین قلمداد میکنند. خوارج با آنکه در نادانی مطلق به سر میبردند، اما خود را از امام خویش نیز داناتر میدانستند. در جریان انقلاب اسلامی نیز برخی گروههای منحرف سیاسی، چنین نقشی را ایفا کردند. سازمان مجاهدین خلق، فرقان، انجمن حجتیه این گونه بودند. گروهک فرقان با بینشی انحرافی و روشنی کژروانه به ترور متفکران بزرگی مانند شهید مطهری و شهید مفتح دست میزد. سازمان منافقین نیز افکار و تعالیم مارکسیستی و کمونیستی را با لعابی از اسلام ارایه میکرد و با خود حق پنداری مطلق، به رهروان اصیل اسلام میتاخت. آنان به ظاهر، استکبار ستیزی را بزرگترین افتخار خود میدانستند، در حالی که خود، جیره خوار استکبار بودند. اینان، خود را فدایی و مجاهدان راه خلق میخواندند، حال آنکه با دشمنترین دشمنان این ملت همدست شدند و با پشتیبانی آنها، مردم را به گلوله بستند. خود را اهل منطق و فکر مینمایاندند، اما همانند خوارج که صحابی پیامبر و همسرش را با وضع فجیع به شهادت رساندند، بیشترین جنایت را در حق مردم روا داشتند. آنان بزرگترین سرمایههای فکری و سیاسی این ملت مانند شهید بهشتی، رجایی، باهنر و... را از ملت ستاندند و گروهی از جوانان این مرز و بوم را که میبایست آیندهسازان کشور باشند، به انحراف و تباهی سوق دادند. مارقین که نقش هادیان دینی را نمیپذیرند و خود را بزرگترین مفسر دینی میدانند، و در جمود و خودبینی غوطهورند و در تعارض به سر میبرند؛ تعارضی میان خود و حقیقت. و واقعیت تعارضی که هرگاه رخ بنماید، سیمای کریه خویش را در اعمال گروهکهایی چون فرقان، منافقین و افکار گروهکهایی مانند انجمن حجّتیه به تصویر میکشد.
پی نوشت :
1ـ نهج البلاغه، خطبهى 88.
2ـ کارنامهى رییس جمهور، 8/5/59.
3ـ سخنان امام خمینى رحمهالله، 6/3/60.
4ـ همان، 18/3/60.
5ـ همان، 11/3/60.
ممکن است خودشان را داخل جریانها کنند که بعد بهرهبرداری کنند. چنانچه میبینید الان همین طور است. چه اشخاص و گروهها که در این نهضت و در این کاری که مردم کردند، دخالت نداشتند. گروهها بعضیهاشان هیچ دخالت نداشتند. لکن خودشان را وارد کردند و دنبال این بودند که چه بشود. آیا رژیم سابق غلبه بکند تا خودشان را داخل او بکنند و یا بعدی غلبه بکند تا خودشان را داخل آن کنند. و معنی فرصتطلبی هم همین است که اشخاص کنار بنشینند و نگاه کنند ببینند چه میشود. هرچه شد خودشان را در آن گروهی که پیروز شد جا بزنند.
بزرگترین جریان فرصتطلب طیف قاسطین در تاریخ انقلاب، جریان بنیصدر است. فتنهای که هرچند حجیم و وسیع مینمود، ولی با لطف الهی و دم مسیحیایی امام خمینی رحمهالله و اراده و هوشیاری ملت از میان رفت.
غرور و تکبّر، علمزدگی، غربزدگی، فهم نادرست اسلام، خودمحوری، گرایشهای لیبرالی از ویژگیهای جریان بنیصدر است. این جریان، قرآن و اسلام را به دلخواه خود تفسیر میکند، در شبههسازی و دسیسهپروری بسیار ماهر است و تنها به منافع و فهم خود میاندیشد. از این رو، بنیصدر خود را متفکر و اندیشمند قرن و کتاب خود را کتاب قرن میخواند و رهبری خود را به طور تلویحی و کنایه، برتر از رهبری امام معرفی میکرد. وی افتخار میکند که در عین رییس جمهوری، اپوزیسیون نظام نیز هست. وی مدعی بود: «مکتب و معرف مکتب من هستم».2 امام خمینی رحمهالله در نصیحت به او فرمودند:
این من و شما هستیم که هرجا بر خلاف مصلحت باشد، اساس را میگوییم قبول نداریم. هرکس برخلاف من است این اصلاً مسلمان نیست و هرکه بر وفق من است، اگر شمر هم باشد، این ابوذر است. این یک مطلبی است که در باطن ذات هر کسی است. اصلاح کنید خودتان را. در باطن ذات همه هست که آنچه با من است، خوب است و آنکه با من بد است، بد، نه آنکه بر حسب حکم خدا و بر حسب واقع، خوب است. آنکه با من خوب است، آن میزان است. آن قانون، میزان است که برای من باشد و آن مجلس، میزان است که برای من باشد و آن ارتش، میزان است که برای من باشد. آنکه برای من نباشد، فاسد است.3 نباید اگر چنانچه یک قانونی بر خلاف نظر من بود، من بیایم بیرون، هیاهو کنم که من این قانون را قبول ندارم. این قانون خوب، قانونی نیست. قانون خوب است. شماها باید خودتان را تطبیق بدهید با قانون و نه قانون، خودش را با شما تطبیق بدهد.4 هیچ شک نکنید که هرکه گفت «من»، این «من» شیطان است. هرکه گفت باید به من اطاعت کنید، این شیطان است.5
ج ـ مارقین:
خوارج، مهمترین خطر و تهدید داخلی برای حکومت و جامعهی اسلامی به شمار میرود، و مقابله با آن، بینشی استوار و دانشی دقیق و عمیق میطلبد؛ زیرا کردار آنان، ستونهای قوام جامعه را متزلزل و راکد میکند. سادهبینی، سطحینگری در عین خود بزرگبینی، درک نکردن عمیق دین، خشک سری، خوداجتهادی، کج اندیشی، روشنفکری سفیهانه، تقدس نمایی، آشوبطلبی، خشونت گرایی و شخص پرستی، ویژگیهای این جریان است. این جریان ممکن است طیفهای گوناگونی داشته باشد که گاه به جهات شخصی، گروهی یا اختلافات عقیدتی، با یکدیگر دشمنی ورزند. اما همه در برخورداری ازاین ویژگیهای یاد شده مشترکند. ممکن است در طیفی، زمانگریزی و ایستایی و در طیف دیگر، روشنفکر نمایی، زمان زدگی و خود اجتهادی، نمود بیشتری داشته باشد. اما همه، هواهای نفسانی و خواستههای باطل خویش را با لعاب دین میآرایند و خود را بهترین و بزرگترین مدافع دین قلمداد میکنند. خوارج با آنکه در نادانی مطلق به سر میبردند، اما خود را از امام خویش نیز داناتر میدانستند. در جریان انقلاب اسلامی نیز برخی گروههای منحرف سیاسی، چنین نقشی را ایفا کردند. سازمان مجاهدین خلق، فرقان، انجمن حجتیه این گونه بودند. گروهک فرقان با بینشی انحرافی و روشنی کژروانه به ترور متفکران بزرگی مانند شهید مطهری و شهید مفتح دست میزد. سازمان منافقین نیز افکار و تعالیم مارکسیستی و کمونیستی را با لعابی از اسلام ارایه میکرد و با خود حق پنداری مطلق، به رهروان اصیل اسلام میتاخت. آنان به ظاهر، استکبار ستیزی را بزرگترین افتخار خود میدانستند، در حالی که خود، جیره خوار استکبار بودند. اینان، خود را فدایی و مجاهدان راه خلق میخواندند، حال آنکه با دشمنترین دشمنان این ملت همدست شدند و با پشتیبانی آنها، مردم را به گلوله بستند. خود را اهل منطق و فکر مینمایاندند، اما همانند خوارج که صحابی پیامبر و همسرش را با وضع فجیع به شهادت رساندند، بیشترین جنایت را در حق مردم روا داشتند. آنان بزرگترین سرمایههای فکری و سیاسی این ملت مانند شهید بهشتی، رجایی، باهنر و... را از ملت ستاندند و گروهی از جوانان این مرز و بوم را که میبایست آیندهسازان کشور باشند، به انحراف و تباهی سوق دادند. مارقین که نقش هادیان دینی را نمیپذیرند و خود را بزرگترین مفسر دینی میدانند، و در جمود و خودبینی غوطهورند و در تعارض به سر میبرند؛ تعارضی میان خود و حقیقت. و واقعیت تعارضی که هرگاه رخ بنماید، سیمای کریه خویش را در اعمال گروهکهایی چون فرقان، منافقین و افکار گروهکهایی مانند انجمن حجّتیه به تصویر میکشد.
پی نوشت :
1ـ نهج البلاغه، خطبهى 88.
2ـ کارنامهى رییس جمهور، 8/5/59.
3ـ سخنان امام خمینى رحمهالله، 6/3/60.
4ـ همان، 18/3/60.
5ـ همان، 11/3/60.